شادی ام را بر می دارم

به کوچه می زنم

و به اولین کودکی می دهم

که توپش را گم کرده است

 

اندوهم را

درون چمدانی می گذارم

و به آخرین قطار شبی می سپارم

که از این شهر می گذرد

 

به مرز که رسیدم

دلم را همچون پرنده ای

در آسمان آبی رها می کنم

پرنده ی عادتی

آیا دوباره

به خانه اش باز خواهد گشت؟

 

| رمائیل عربی |


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها